بهار، یا دقیق‌‌تر بگویم، عید، مثل خنده‌ی بعد از دعوای زن و شوهری‌ست. مثل رهایی بعد از گریه. مثل آسمان آبی، بعد از طوفان شن. رسالتش، غبار روبی و رنگ پاشیدن به دنیای خاکستری ماست و چه خوب رسولی‌ست. قرار نانوشته‌ای دارد که هرسال، تو را می‌فرستد در گل‌فروشی محله. بی‌تابی و عجله‌ات را می‌گیرد و مجاب‌ات‌ می‌کند سر صبر، میان گلدان‌ها بگردی و یک‌دل‌سیر، چشم بدوزی به گل‌ها. حسن‌یوسف و پیچکی برداری تا خانه‌ات سبز شود. فقط بهار است که تو را راهی کتاب‌خانه می‌کند تا یک‌به‌یک‌شان را دستمال بکشی و گل‌های خشک‌شده‌ را از لای کتاب‌های شعر بیرون بیاوری و به این فکر کنی که: این گل رز سرخِ باغچه است؛ بعد از باران پاییز برایت چیده بود و آورده‌بود و گذاشته بود روی شعر «کبوتر و آسمان» فریدون مشیری. شروع می‌کنی به خواندن:«بگذار سر به سینه‌ی من که بشنوی/ آهنگ اشتیاق دلی دردمند را .» به آخرش می‌رسی، صدایش در گوش‌ات می‌پیچد که خواند:«بگذار تا ببوسمت ای نوش‌خند صبح/ بگذار تا بنوشمت ای چشمه‌ی شراب/ بیمار خنده‌های توام، بیشتر بخند/ خورشید آرزوی منی، گرم‌تر بتاب»اشک‌هایت، شعر را خیس می‌کند. کتاب را می‌بندی و می‌گذاری سر جایش. 

طاقت مرتب‌کردن کتاب‌خانه و دلتنگی‌هایش را نداری. شروع می‌‌کنی به هرس باغچه. عطر مست‌کننده‌ی کیک پرتقال، خانه را پر می‌کند. پرده را کنار می‌زنی تا نور کم‌رمق و کم‌نفس زمستان، بتابد روی گل‌ها. شجریان می‌خواند:«ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی . »
می‌نشینی روی مبل و زل می‌‌زنی به بخار چای عصر که با این نوای اعجازانگیز می‌رقصد و بالا می‌رود؛ و از خودت می‌پرسی، خستگی‌های همه‌ی سی‌صد و چندی روز، کجا رفتند؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دريا سلامت youmovies مثبت اندیشان همه چی موجوده هر چی بخوای هست Carolyn سایت تفریحی نمایان ⁦❤️قصر دوخواهر❤️⁩ سبحآن دانلود فیلم ایرانی Andrew