از «طلبیدن» چی می‌دونی؟ قبل‌تر، این‌جا نوشته بودم درباره‌ش. 

دو، سه هفته پیش نمی‌دونم چی شده بود و چی می‌خواستم؛ فقط یادمه سر سجاده‌ی نماز گریه می‌کردم و شبیه دختربچه‌ای که نیمه‌شب توی جنگل گم باشه و راه‌نابلد، فقط دور خودم می‌چرخیدم و حیرون، دنبال چاره بودم. چشمم افتاد به قاب روی دیوار. طرحش، یکی از کاشی‌کاری‌های ایوان  روبه‌رویی گنبد حرم امام رضا(ع) هست. وسطش «یا علی بن موسی‌الرضا» نوشته و اطرافش پر از گل‌های اسلیمی. انگار که تیکه‌ای از حرم توی خونه باشه. نگاه‌ش کردم و دلم خواست این منِ تکه‌تکه اون‌جا باشم. می‌شد؟ نه. نه شرایط مالی‌ش بود و نه کسی که باهاش برم. ولی رو کردم به قاب و گفتم:«من شک ندارم که دعوتم می‌کنید، مثل هر دو سفر تابستون؛ مثل سفر پاییز دوسال قبل که من خواستم و شما طلبیدید. الان نمی‌خوام بیام برای شکوه و شکایت که اتفاقاً بیشتر از هرزمان دیگه‌ای برای خود خود شما میام»  

من فردا راهی مشهدم و هنوز توی بهت و حیرت. حلال بفرمایید و دعام کنید؛ منم به یادتونم :)

+ تیتر، از غزلی هست سروده‌ی جواد شیخ‌الاسلامی که از بیت:« می‌آیم می‌نشینم هی امین‌الله می‌خوانم/ می‌آیم می‌نشینم که امان‌الله هم هستی» برداشتم. 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه اچ پی گالری مبنا محتوا شمیم باران بی حسی ! دبيرستان دخترانه ارشاد فرخشهر نمایندگی ایشیک هایگلاس - 09194260919 - 09109214318 Ashley هيات فوتبال شهرستان البرز اموزش و مطالب دختری در شرف 20 سالگی